بعد چن روز آن شدم
خواستم درست باهام حرف بزنه
اما دلمو شد
میدونم ازش بدم میاد دیگه.
دقیقا مثلِ ش
هیچی مهم نیست هیچی.
فدای سرم.
باید به مامان بگمبره اون سیمرو بگیره من یه تل دیگه داشته باشم
دارم گریه میکنم.
هی.
خدایا هیشکیو ندارم، یه توروخداسررراهم قرار بده:'(
نماز مغربو نخوندم
درباره این سایت